جستجوی مطالب در برگ و باد

یکشنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۴

آفريده ي انسان

god

نقل از نیم نگاه
زمین قبل از خلقت خدا با آرامش موجودات زنده را در آغوش خود جای داده بود.انسان روزها را به شكار مي‌پرداخت و هنوز هوا تاريك نشده به درون غاري، بلنداي درختي،به درون سرپناهي مي‌خزيد. از گرگ ‌و ميش غروب تا سرزدن آفتاب، افكار و روياهایش او را تنها نمي‌گذاشتند. اشباح، زوزه‌هاي شبانه حيوانات تصاويري مبهم در ذهن انسان رسم مي‌كرد.
مدت ها در بی‌خبری تمام در بهشت زمین، خوش زيست. ولي دغدغه‌ها و كابوسها او را تنها نمي‌گذاشتند.اين بود كه لحظه‌های تنهایی و بی کاری خود را صرف خلقت خدا کرد.
ابتدا ماه را انتخاب کرد و خورشید را. قدرت درخشش و زایندگی طبیعت را در وجود این پدیده ها نهاد. در مقابل عظمت آنها سر بر خاک سایید و ستایش کرد. ولی روح تشنه اش سیراب نشد.علیه خورشید و ماه طغیان کرد. آنان را از عرش فروکشید، باز در گوشه ی خلوت به تفکر پرداخت.
به تخیلات خود پر و بال داد در عالم اندیشه پرواز کرد. خداوند را یافت. به او جسم و فیزیک بخشید او را خلق کرد .سجده اش کرد. برایش خانه ساخت. از او کمک خواست. در رزمهای روزانه و بزمهای شبانه...
باز هم قانع نشد. بت های تراشیده را بر زمین کوبید و به جست جوی خدایی که به او آرامش دهد کوهها و صخره‌ها را در نوردید. در دل جنگل تاریک سرگردان و راه گم کرده به جستجوی خدا همه جا را زیر پا گذاشت.
خسته و در مانده مایوس شد.در شبی تاریک و هولناک، در یکی از مهیبترین کابوسهایش، اهریمن به یاری اش شتافت. او را در خلقت خدا کمک و راهنما شد. هر آنچه که از رذالت و بدی بود جمع کرد در اختیار انسان گذاشت. انسان این همه رذالت و شر را با با جوهر نیکی در هم آمیخت و جرثومه‌ای از نیکی و شر را خمیر مایه‌ی خلقت خدا قرار داد .
بدینسان خدا در یک نیمه شب هول و هراس آفریده شد.
انسان منتخبين سرگشته و حیراني را که راه گم کرده بودند به راهنمایی خود از آستین مخلوق خود _خدا_ بیرون آورد!! خيل سرگشتگاني كه انسان را از اوج بهشت زمين به قعر جهنم توهمات ذهن فروافكندند، با تباني مالك قلمرو ظلمت، انسان را به اسارت گرفتند و او را به وادی ظلمت راهنمایی و هدایت کردند!!